0
کتابفروشی موریساکی
ارسال از روز کاری
خرید اقساطی با دیجی پی
راهنما
تضمین کیفیت
معرفی کتاب کتابفروشی موریساکی از شنبه میتونید روی این کتاب کار کنییک روز هیده آکی مردی که تاکاکو یک سال بود باهاش قرار میذاشت بهش گفت که میخوام ازدواج کنم. تاکاکو از شنیدن این حرف خیلی جا خورد. اونا توی شرکتی که با هم کار میکردم آشنا شده بودن. هیده آکی سه سال زودتر از تاکاکو اونجا مشغول کار شده بود و بعد وقتی تاکاکو اونجا مشغول میشه خیلی زود با هم وارد رابطه شده بودن و رابطه شون رو پنهان میکنن و تاکاکو فکر میکنه که به خاطر ملاحظات کاری این کارو انجام میدن ولی اون شب هیده آکی بهش میگه که تمام این مدت با یه دختر دیگه تو همون شرکت رابطه داشته. دختری از یه بخش دیگه. یه دختر خیلی زیبا. پس چرا هیده آکی میخواست هر دو رو با هم داشته باشه و تاکوکا رو سر کار گذاشته بود ؟! اون شب تاکوکا نتونست هیچی بگه. انگار توی اون رابطه اضافی بود از همون اول و باید الان میرفت کنار. اونا تو شرکت به سرعت اعلام کردن که نامزد شدن و بودن تاکاکو وقتی اونا رو مدام با هم میدید عذاب زیادی براش داشت. و بعد تصمیم گرفت از کارش استعفا بده ولی روز آخر وقتی هیده آکی این رو فهمید به تاکوکا گفت که استعفا دادنت به این معنی نیست که دیگه نمیتونیم با هم شام بخوریم درسته ( *مرتیکه ی بیشعور عوضی 😒) همه چیز برای تاکوکا سخت بود. هیده آکی براش یه فرد ایده آل بود و بودن باهاش خوشحالش میکرد و حالا نه کار داشت و نه دوست پسرش رو. چند روز بعد از اینکه استعفا داده بود ساتورو، دایی تاکوکا بهش زنگ زد و پیشنهاد داد بره پس اون زندگی کنه و تو کارهای کتابفروشی هم بهش کمک کنه. دایی تاکوکا یه مغازه فروش کتاب های دست دوم داشت و بالای اون مغازه خالی بود و تاکوکا بر خلاف میلش تصمیم میگیره بره اونجا. وقتی به اونجا میرسه هیچ رغبتی برای موندن نداره ولی دیگه خونه ش رو پس داده و باید همونجا بمونه ولی نمیدونه که همون کتابفروشیه که کم کم زندگیش رو عوض میکنه ...